نقش پاکستان درروند کنوني افغانستان
شامل سالار شامل سالار

همه چيز به اين سئوال برمي گردد: منافع پاكستان در افغانستان چگونه تأمين خواهد شد؟ اين سئوالي بود كه در بحبوحه رايزني هاي آمريكا براي حمله به افغانستان در سال ۱۳۸۰ از سوي محافل سياسي و امنيتي پاكستان مطرح شد.  در آن هنگام، آمريكا به شدت به حمايت پاكستان براي سركوب طالبان و القاعده نياز داشت و به اين نكته هم كاملاً واقف بود كه اسلام آباد براي شكل دهي طالبان هزينه  زيادي متحمل شده است و اگر قرار باشد پاكستان در سرنگوني طالبان با آمريكا  همكاري كند، اين همكاري بايد مابه ازايي داشته باشد.
آمريكايي ها مي توانستند به تقاضاي اسلام آباد به سه شكل پاسخ دهند: الف) پاكستان با آمريكا همكاري كند و آمريكا كمك هاي سالانه خود به پاكستان را افزايش دهد و در عين حال يكسري از تحريم هايي را كه آمريكا بدليل آزمايش هاي هسته اي پاكستان عليه اين كشور وضع كرده بود، لغو نمايد.
ب) پاكستان با آمريكا همكاري كند و در مقابل واشنگتن هيأت حاكمه جديد افغانستان را وادار كند با اسلام آباد روابط حسنه اي داشته باشند.
ج) پاكستان با آمريكا همكاري كند و در مقابل واشنگتن نيروهاي طرفدار اسلام آباد را در بخشي از ساختار قدرت سهيم كند.
گزينه اول اگر چه براي پاكستان سودمند بود اما اسلام آباد بين دو موضوع تفكيك قائل شده بود. اول اينكه همكاري اين كشور با آمريكا عليه طالبان بخشي از همكاري امنيتي دو كشور قلمداد مي شود كه در هر جاي ديگري و در مورد هر گروه ديگري نيز مي توانست اتفاق بيفتد. از اين رو واشنگتن بايستي به صرف همكاري پاكستان، كمك هايي را به اين كشور ارائه دهد. دوم اينكه پاكستان در افغانستان منافع مستقيم و حياتي دارد و اگر طالبان از بين بروند، هيچ نيرويي كه در ساختار سياسي افغانستان از منافع پاكستان حمايت كند، وجود نخواهد داشت. بنابراين اسلام آباد شديداً مصر بود كه ما به ازاي همكاري با آمريكا در قضيه افغانستان در داخل افغانستان پرداخته شود.
گزينه دوم هم براي پاكستان اطمينان بخش نبود. زيرا در آن هنگام دو گروه قدرت را در افغانستان قبضه كرده بودند كه از قضا هر دو نسبت به پاكستان بدگمان بودند. گروه اول ائتلاف شمال بود كه پاكستان را حامي طالبان و دشمن خود قلمداد مي كردند. گروه دوم ناسيوناليست ها بودند كه در شكل جريان رم و افغان - ملت ها خود را سازماندهي كرده بودند كه اينها نيز بر سر خط «ديورند» ادعاي ارضي و تاريخي عليه پاكستان دارند. بدين ترتيب هيچ يك از اين دو نيرو (جانشين طالبان) نمي توانست حتي اگر آمريكا هم در پشت ماجرا قرار مي گرفت، براي پاكستان اطمينان بخش باشد.
تنها گزينه اي كه باقي مي ماند گزينه سوم بود: يعني حضور بخشي از نيروهاي وفادار به پاكستان در ساختار سياسي افغانستان. نيروهاي وفادار به پاكستان را بايد عمدتاً در ميان بخشي از جامعه پشتون جستجو كرد. منتهي فقط آن دسته از پشتون هايي كه ايدئولوژيك هستند و نه ملي گرا. ملي گراهاي افغانستان بشدت خواهان شكل گيري پشتونستان بزرگ هستند كه بخشي از مناطق سرحدي و قبايلي پاكستان را شامل مي شود. برعكس، مذهبيون پشتون يعني آنهايي كه ايدئولوژيك مي انديشند همه جا را سرزمين برادران مسلمان مي خوانند و لذا اصلاً قائل به وجود مرز ميان دو كشور اسلامي پاكستان و افغانستان نيستند.
اين همان چيزي است كه آي. اس. آي، سازمان امنيت و اطلاعات ارتش پاكستان، سعي كرده است بطور بسيار ظريف طراحي كند تا از يك سو ادعاي تاريخي افغان ها را به فراموشي سپارد و از سوي ديگر زمينه هاي لازم را براي استفاده از افغانستان بعنوان عمق استراتژيك پاكستان در مقابل هندوستان فراهم كند.
توضيحات پاكستاني ها براي آمريكايي ها قانع كننده بود و لذا واشنگتن تصميم گرفت با اسلام آباد وارد معامله شود.
مسأله بدين شكل مطرح شد: آمريكا مي پذيرد كه بخشي از نيروهاي وفادار به پاكستان وارد ساختار سياسي افغانستان شوند، اما چگونه و در مقابل چه چيزي؟ از اينجا بود كه بحث طالبان ميانه رو مطرح شد. در مورد اينكه چگونه نيروهاي وفادار به پاكستان در ساختار سياسي افغانستان وارد شوند، تصميم گرفته شد اين نيروها در قالب طالبان ميانه رو وارد ساختار سياسي شوند. در حقيقت پاكستاني ها دو ابتكار مهم را صورت دادند. اول اينكه ميان طالبان تفاوت قائل شدند و آنها را به دو دسته تندرو و ميانه رو تقسيم نمودند. دوم اينكه ميان طالبان و القاعده تفاوت قائل شدند و به آمريكايي ها اعلام كردند كه اسلام آباد با القاعده مخالف است اما از طالبان دفاع مي كند. پس وقتي از طالبان ميانه رو سخن مي رانيم آن بخش از نيروهاي وفادار به پاكستان هستند كه داراي پايگاه اجتماعي نسبي در ميان بخشي از قوم پشتون مي باشند. اين نيروها ايدئولوژيك بوده و از افكار و عقايد جمعيت علماي اسلام تأثير مي پذيرد. في الواقع ميان طالبان ميانه رو و تند رو هيچ تفاوتي وجود ندارد جز آنكه براي توجيه افكار عمومي ممكن است بعضي از سران اصلي طالبان مثل ملاعمر را از رأس اين نيرو حذف كنند.  در هر حال آمريكا به رغم بازتاب هاي منفي كه از نظر افكار عمومي دارد، پذيرفته است طالبان ميانه رو وارد ساختار سياسي افغانستان شوند اما اين مهم در قبال دريافت امتيازات زيادي از پاكستان صورت گرفته است. اولين امتياز عبارت است از جلب همكاري پاكستان براي سركوب بقاياي القاعده اما امتيازات بعدي مهمتر هستند. آمريكا از پاكستان خواسته است در ازاي ورود طالبان ميانه رو به ساخت قدرت در افغانستان يكي از اين اقدامات را انجام دهد: اسرائيل را به رسميت بشناسد، نظارت بر سلاح هاي هسته اي پاكستان را در اختيار آمريكا قرار دهد، اسامه بن لادن را دستگير و تحويل آمريكا دهد، كليه نيروهاي خارجي را كه در اسارت طالبان و القاعده هستند آزاد كند، بقاياي طالبان را خلع سلاح نموده بگونه اي كه آثاري از تحرك نظامي آنها برجا نماند.  معلوم نيست كه پاكستان به كدام يك از اين شرطها تن داده است ولي آنچه مسلم است اينكه آي. اس. آي پاكستان سه گروه را فريب داده است و با اين سه گروه بازي مي كند. اولين گروه آمريكايي ها هستند. آي اس آي به همان ميزان كه با آمريكا همكاري مي كند به همان ميزان نيز طالبان را هدايت و رهبري مي كند. اطلاعات غلط به آمريكايي ها و اطلاعات درست به طالبان از محورهاي اصلي عملكرد آي. اس. آي است. دومين گروه مردم پاكستان هستند. واقعاً مردم پاكستان نمي دانند كه چرا آمريكايي ها در كشورشان حضور دارند و چرا ارتش پاكستان بايد توسط آمريكايي ها محاكمه شوند و چرا ناموس نظامي پاكستان يعني سلاح هاي هسته اي اين كشور بايد تحت كنترل آمريكا باشد. مردم پاكستان نمي دانند دولت شان در پشت پرده چه سر و سري با اسرائيلي ها دارد و ... سومين گروه مردم افغانستان است. اگر چه عوامل زيادي در قرباني شدن ملت  افغانستان نقش داشته ولي سازمان امنيت و اطلاعات ارتش پاكستان اولين نقش را فلاكت و سيه روزي اين ملت ايفا كرده است.
جلوه ها و نمود سياست فوق در قضيه طالبان ميانه رو كاملاً مشهود است. اولين نمود سياست آي. اس. آي اين است كه از يكسو طالبان ميانه رو را به انجام كاركردهاي سياسي واداشته است و سعي نموده با رايزني با آمريكايي ها و حتي فريب دولت كابل آنها را وارد ساختار سياسي كند. از سوي ديگر براي عملي نمودن اين سناريو، بخشي از طالبان را كه به طالبان تندرو معروف هستند مسلح نموده است تا با اعمال خشونت عليه دولت و مردم افغانستان و نيز سازمان هاي غيردولتي و حتي نيروهاي آمريكايي، آنها را به پذيرش شرايط پاكستان وادار كند.
 هم اكنون چهار نيروي اصلي با اهداف مختلف از طالبان ميانه رو براي ورود به ساختار قدرت حمايت مي كنند: پاكستان، آمريكا، بخشي از قوم پشتون، و حامد كرزي. پاكستاني ها براي گرفتن سهمي از قدرت در افغانستان، آمريكايي ها براي كاهش آسيب پذيري خود و تثبيت اوضاع در افغانستان، حامد كرزي براي جلوگيري از شكاف در قوم پشتون و در نتيجه تثبيت موقعيت خود در انتخابات بعدی رياست جمهوري و بالاخره بخشي از قوم پشتون يعني غلجايي ها براي افزايش قدرت قبيله اي خود در مقابل رقيب هم قومي خود يعني احمد زايي ها.  اگر دقت داشته باشيم هدف اصلي هر چهار نيروي ياد شده تلاش براي نوعي موازنه قدرت مي باشد. اما مسأله اين است كه آيا با ورود طالبان در هر شكلي از آن به ساختار قدرت، بي ثباتي ها از افغانستان رخت خواهد بست. ژنرال ضياءالحق رئيس جمهور نظامي پاكستان در يكي از جملات معروف خود گفته بود: «اين ديگ جوشان (افغانستان) را بايد همواره در درجه حرارت مشخصي نگه داشت». وقتي چنين عبارتي سرلوحه سياست خارجي پاكستان در افغانستان باشد چگونه مي توان اميد داشت اوضاع افغانستان سرو سامان پيدا كند و ملت مظلوم اين كشور روي آرامش ببيند.

چنانچه علي رغم تلاش های دولت مبني بر تشويق طالبان در سهم گيری مستقيم درپروسه سياسي و آماده گي برای تفويض سهم بيشتر آنان در مجموع ساختارهای دولتي،آنان سلاح بر زمين نگذاشته و هر روز به حملات شان بر عليه حاکميت کنوني و در زير چتر پاکستان گسترش مي دهند،که اين خود باعث تشويش همه مردم افغانستان قرار گرفته است .

 

 


May 28th, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی